نمیدانم چه چیزی پایم را کشاند این طرفی!

راستش من عادت دارم با غم بنویسم.

حالا این غم یا از دست دادن است یا بدست نیاوردن است یا دلتنگیست یا غم عشق است و یا.

اما امروز حالم خیلی خوب است.

با اختلاف بهتر از همه ی روزهای این هفته.

البته فکر نکنی ناراحتی های روزهای قبلی از بین رفته بودند یا ادامه نداشتند! نه!

خودت که دیدی.

بله. همین نکته ی اصلیست. تو بودی و دیدی.

و مثل یک داروی بی حس کننده چیزی که مرا تا مرز جنون میبرد با وجود تو برایم کمترین درد را داشت. شاید همان را هم نداشت.

نمیدانم این قیاس هایی که از روز اول دیدار با تو و حس کردنِ عشق تو در دلم اتفاق می افتند اصلا درست اند یا نه.

ولی امروز فهمیدم امام حسین (ع) چرا به خدایش گفت چون تو میبینی تحمل میکنم.

یک جور هایی تو را که دوست دارم دارد حالی ام میشود خدا را باید چطوری دوست داشت. مثل تو!

مثل تو که دوست دارم سریعتر کنارت باشم.

مثل تو که دوست دارم بیشتر با تو حرف بزنم.

مثل تو که بی تابم که عاشق من باشی.

مثل تو که با عاشق تو بودن تعریف میشوم این روزها.

لابد خوب است این قیاس ها. قرار است نزدیک شویم به خدا. این قیاس ها مزه ی خدا را دارد میچشاند به من. مثل تو که مطمئنم مرا رها نمیکنی.

عاشقتم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پترو سازه تدبیر گستر (پتساکو) چکامه Kekai Dennis زیورآلات دنیای اینترنت وتجارت به وبلاگ آشپزي من خوش آمديد😊 پارسارنت-اجاره خودرو فناوری اطلاعات